سارابانوسارابانو، تا این لحظه: 28 سال و 18 روز سن داره
همسرمهمسرم، تا این لحظه: 33 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
سالروز عقد و مال هم شدنمون😍سالروز عقد و مال هم شدنمون😍، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه سن داره
یاسینیاسین، تا این لحظه: 4 سال و 26 روز سن داره

♡بوی بهشت♡

ساراخانوم،فارغ التحصیل روانشناسی،مامان یه فرشته ی الهی

سونوگرافی و دیدن ثمره ی عشقمون

1398/12/5 19:31
نویسنده : سارابانو
485 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااام شاه پسرم

خوبی نفس مامان؟

۹۸/۱۱/۱۹ رفتیم سونوگرافی چکاب جنین

بازم با ذوق من و بابا و مادرجون آماده شدیم و اومدیم به دیدنت گل پسرم

حتی من و بابایی لباس ست ابی پوشیدیم گفتیم خوشتیپ بیایم خدمتت😁

خلاصه رفتم داخل اتاق و پرستار گیر داده بود یک همراه فقط میشه بیاد کنارت منم ک دوسداشتم هم بابایی  و هم مادرجون دوتا کنارم باشن خیلی ذوق دیدنت رو داشتن

خلاصه بابایی از خودگذشتگی کرد و مادرجون اومد داخل بعد کلی قربون صدقه ی شما رفت بعدشم ب دکتر اصرار کرد ک باباشم باید بیاد😅 دکتر هم قبول کرد بعد بابایی اومد داخل و اونم شمارو دید و کلی ذوق کرد خنده از رو لباش نمیرفت😍😊

دکتر شمارو به من نشون داد

وای نگم از اون لحظه ک چقدرررر شیرین بود 

اول دستاتو نشونم داد ک مدام داشتی باز و بستشون میکردی خیلی خنده دار بود😍😅 بعدش پاهای کوچولوت رو نشونمون داد ک همون لحظه یه لگد خوشگل نثار من کردی و دیدمت😁 بعد دکتر داشت توضیحات میداد و تک تک اجزاتو نشونمون میداد ک بهش گفتم میشه صورتشو ببینم؟ دکتر گف اگر سرش پایی نباشه میشه

بعد چک کرد و نشون داد در حد یک ثانیه صورت ماهت رو دیدم نفسم ولی به سرعت دو تا دستت رو اوردی جلوی صورتت به حالت قنوت خیلیجالب بود برام فدای گل پسر خجالتیم بشم من

خلاصه وروجک من نذاشتی ببینیمت

احتمالا خواستی سوپرایزمون کنی و تکراری نشه😄 همینجور دکتر توضیح میداد و من اشک شوق میریختم با عشق نگات میکردم و وقتی چن بار از دکتر پرسیدم سالمی و اون بهم گفت اره همه چیش نرماله من همش میگفتم شکرخدا و اشک میریختم

 

هدیه ی قشنگ خدا هستی ب من و بابایی

خیلی دوست داریممممم😍

بی صبرانههههه منتظر قدم های پربرکتت توی زندگیمون هستیم😍😍😍

این سونوگرافی رو توی ۳۰ هفته دادم یعنی اخرهفت ماهگی

اینم بگم که خیلی سنگین شدم و راه رفتنم شبیه پنگوئن شده و بابایی هی بهم میخنده😅🐧

نشستن و بلند شدن و راه رفتن برام سخت شده و ب شدت دردناک

ماشاءالله بهت پسرم که مدام تو شکمم تکون میخوری و لگد میزنی خیلی درد داره ولی خیلیم شیرینه 

گاهی پیش میاد تو دلم داری یه عالمه تکون میخوری و من از این طرف دارم تو بغل بابایی گریه میکنم از بس ک درد داره ولی تو نگران نباش من یکم لوسم😊

۴ اسفندماه ۹۸ هم اولین ترک های شکمم روی پهلوی راستم به حالت کبودی مشخص شدن

من بهش میگم مُهررسمی مادری😄

همه از این ترک های شکم بدشون میاد ولی من کیف کردم دیدمش این نشونه های مادر شدنم هستن و با جون و دلم‌ پذیراشون هستم.

شکرخدا برای داشتنت برکت زندگیمون❤❤❤

 

پسندها (10)

نظرات (5)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
5 اسفند 98 19:42
ای جونم خدا حفظش کنه ماشاءالله❤❤❤
سارابانو
پاسخ
خیلی ممنونم
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
5 اسفند 98 20:50
انشاالله با سلامتی بیاد بغلتون عزیزم
سارابانو
پاسخ
تشکر عزیزم
مامان فاطمهمامان فاطمه
5 اسفند 98 23:35
الهی بسلامت‌ وبی قضا بیاد تو بغلت عزیزم
سارابانو
پاسخ
ممنونم گلم
𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ𝙃𝙖𝙧𝙪ഒ
5 اسفند 98 23:36
واییی سارا جون مراقب خودت باش گلم😍😍
انشالله اقا یاسین هم به سلامت به دنیا میاد😚😉😘 و یاسین جون هم خیلی شیطونهه مث من مامانم میگه وقتی تو شکمش بودم خیلی لگد میزدم میگفت فوتبال بازی میکردی😂😂🤣
سارابانو
پاسخ
چشم. ممنونم عزیزم.
مامان صدرامامان صدرا
28 اسفند 98 23:37
الهههههی ❤❤❤
سارابانو
پاسخ
😘